، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره

بهترین حس

25 روز از لمس بودنت

فندق مامان دیروز جمعه 26 اردیبهشت  که شما 24 روزه شده بودی قرار بود به خاطر اینکه شما رو ختنه کردیم بابا بزرگ(بابای بابایی) برای شما یه جشن کوچیک دور همی بگیرن خونشون ما هم صبح جمعه رفتیم اونجا و خیلی خوش گذشت عمه ها و عمو  حسابی از دیدن شما ذوق کردن و سر اینکه بغل کی باشی دعوا بود  هوا هم حسابی گرم بود و نگران این بودم که یه وقت اذیت نشی . عمو رضا و بابایی منقل به پا کردن جوجه ها رو پختن و  نهار مفصلی خوردیم و بعد نهار هم یه کم استراحت کردیم و عصر عمه مرضیه زحمت کشیده بودن برای شما کیک درست کرده بودن -کیک رو آوردن و همه بهت هدیه  هاشونو نقدی دادن - تو کل اون همه سر و صدا شما خواب بودی  هر کار کردیم ب...
27 ارديبهشت 1393

18روزگی و ختنه

  قبل از رفتن به بیمارستان     امروز صبح  ساعتای 11 بود که پوریا جونو بردیم ختنه کردیم پسرک نازم اصلا تو این 18 روز نه گریه کرده بود و نه بی قراری به جز روزی که تو دستگاه بود اما امروز حسابی هم گریه کرده و هم بی تابی موقع شیر خوردن همش غر غر میکرد و دلم براش خیلی میسوخت خدارو شکر از ساعتای 3 آروم شده و بهش قطره استامینوفن دادم و همش می می میخوره و لالا میکنه - بعد از ختنه بچم اینجا داره فکر میکنه که چه اتفاقی افتاد چرا یه هو همه چی اینجوری شد چی شد که این جوری شد یه موضوع دیگه هم این که روز 18 ادریبهشت که پوریا 16 روزه بود من دوباره رفتم بیمارستان اول قرار بود سه شنبه عمل بشم...
21 ارديبهشت 1393

روز تولد

  سلام به همه دوستای مهربونم که احوالپرس من و پوریای عزیزم بودن و شرمنده گل روی همگی هستم که نتونستم جواب کامنت هاتونو بدم و فقط تایید کردم .  ماجرای بیمارستان و زایمان خیلی طولانی و مفصل شد چند روز پیش اومدم بنویسم که اصلا تمرکز نداشتم و امروز به ثمر رسید 1 اردیبهشت روز خیلی پر استرسی بود برای من چون خیلی ناگهانی و غافلگیرانه متوجه شدیم که باید ظرف 24 ساعت آینده پوریا به دنیا بیاد وگرنه براش خطر داره طبق گفته دکتر باید ساعت 5 صبح میرفتم بیمارستان و بستری میشدم  یه آمپول تجویز کرده بود دکتر که رفتیم زدیم و به مامان بزرگا خبر دادیم  که فردا قراره بریم بیمارستان  مامان من هم با بابا بزرگ و خاله وجیهه و دانیا...
20 ارديبهشت 1393

پهلوون پوریا

پوریا در تاریخ 2 اردیبهشت 1393 متولد شد جریانات فصله و من حالم اصلا خوب نیست چون  درد طبیعی رو کشیدیم و در نهایت سزارین شدم حتما سر فرصت مینویسم برامون دعا کنید حال جفتمون بهتر بشه روز اول بیمارستان(هیچ وقت بینی دیگران رو مسخره نکنید ) روز دووم خونه روز سووم روز چهارم  متاسفانه پسرم زردی گرفته و به مدت 30 ساعت باید زیر دستگاه باشه منی که تو این 4 روز صدای گریه بپم رو نشنیدم امروز حسابی گریه کرد زیر دستگاه خیلی بی قرار میشه دعا کنید خدا بهش آرامش بده تا زودتر خوب شه ...
6 ارديبهشت 1393

سورپرایــــــــــــــــــــز

فسقلم امروز صبح که برای انجام سونو گرافی رفتم همه چیتون خوب بود به جز مقدار مایع دور جنین که کم بود عصر رفتم مطب دکتر و گفت خطر ناکه باید بستری بشی اما قبلش برو یه سونو اورژانسی انجام بده تا بعد تصمیم بگیرم استرس و نگرانی و  وحشت تمام وجودمو گرفت اعصابم خورد شد که چرا چیزی که دوست ندارم باید اتفاق بیوفته بعد گفت بزر معاینه کنم ببینم شرایط لگن چطوره  معاینه کرد و همه چی فوق العاده بود دهانه رحم 2 سانت باز شده بود و لگنم هم دکتر گفت برای زایمان خیلی خوبه  اما ریسک نمیشه کرد رفتم سونو گرافی و دکتر که متوجه نگرانیم شد کلی باهام شوخی کرد و بعد گفت دخترم خیلی آب دور جنین کمه (سونو گرافی صبح 55mm و این 24mm) سریع رفتم مطب د...
1 ارديبهشت 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین حس می باشد